تو

ساخت وبلاگ

 

تو آمدی که بریزی به هم جهانم را

به نا کجــا بکشـــی پای ناتوانم را

مهــم نبود کــه ویران شدم بـــه خاطر تو

دلم خوش است که پس دادم امتحانم را

شروع کرده ام از این به بعد پیر شوم

به نیش عقربه ها می کشم زمانم را

به من مگیر که دیوانه ات شدم ، هر چند

بــه باد مـی دهد این داغ ، دودمانـــــم را

و آمدی که به پایم بپیچـی و بروی

و می روم که ببندم دل و دهانم را

کسی نخواست ببیند که دوستت دارم

کـــه تــــو کنار زدی بهترین کسانــــم را

گذاشتند فقط دشمنان خونی من

بـــه گور خود ببرم باور جوانـــــم را

گذاشتند وصیت کنم که بعد از من

بـه گرگها بسپارند استخوانـــــم را

چه سرنوشت غریبی کسی مرا نشنید

کــــه بی امان چــــه داغی برید امانم را

خدایا منو دریاب .........
ما را در سایت خدایا منو دریاب ...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سپیده sepide6666 بازدید : 279 تاريخ : جمعه 26 مهر 1392 ساعت: 16:58